احساس میکنم داره بزرگتر میشه
نفسم این روزها خیلی خواستنی تر شده وقتی میرم خونشون می دوه میاد کیفم رو از دستم میگیره و ازتوش خورا کی برمیداره
وقتی کسی رو میبینه بهش میگه عدیییییییییی . موهاش خیلی بلند شده گیره و سنجاق نمیزنهاما خودمون نمی خواهیم کوتاه بشه تا ببندیم گیره و سنجاق بزنیم . وقتی موهاشو جمع میکنم خیلی خیلی بهش میاد خوشگلتر هم میشه . اخه مادرش هم مثل اسرا بود موهاشو وقتی جمع میکردم بهش می امد خوشگلتر میشد قربون هر دوتاشون برم
اسرا دوس داره خودگار----------- به دست بگیره و بنویسه
اولین دفتر املا مادرشم نگه داشتم همین طور دفتر مشق شو اسرا مثل مامان باباش خیلی مهربونه
این روز ها دوس داره رز مامانشو برداره به چشماش و لب ش بزنه
کیف منو بر میداره شال کلاه خودشو به سرش می خواد بزاره میگه بریم دردر
دختر نازم وقتی بهش میگم بیا مامانو بوسش کن میاد لبهاشو میچسبونه رو لپام نگه میداره
هر روز براش یه دنت میگیرم خیلی عاشق دنت هست بابا خودش و باباجونش هر چه قدر براش دنت بیارند باز میل داره بخوره
من و مامان جونش هر موقع بریم براش خوراکی میدیم عادت کرده با لبخند میاد میگیره
اسرا جون دوس داره گفشهای مامانشو پاش کنه اما زیاد بلد نیست میخوره زمین پا میشه نغ میزنه