💙وبلاگ اسرا جون💙

به ما هم سر بزنید دوستون دارم😘

حکایت دزد

1398/3/25 23:45
نویسنده : 🥀نوزیتا🥀
406 بازدید
اشتراک گذاری

دزدی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود ودعایی نیز پیوست آن بود... آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ میکند ... من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او... اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

 

پسندها (11)

نظرات (6)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
26 خرداد 98 0:20
واقعا عالی بود خیلی لذت بردم
🥀نوزیتا🥀
پاسخ
فدات
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
26 خرداد 98 2:43
جالب و آموزنده بود🌹🌹
🥀نوزیتا🥀
پاسخ
ممنون
مادرمادر
26 خرداد 98 9:24
سلام.خیلی میخارونه.نمیدونستم باید ببرم پیش دکتر پوست.
دکتر پوست بچه ها جداست؟ یا همان پوست
🥀نوزیتا🥀
پاسخ
دکتر پوست عفونی بود من برده بودم یه روزه خوب شد کدوم شهر هستید اگه تبریز باشید شیخ الریسی هست ببر اونجا هر چه زودتر نذار بچه زجر بکشه 
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
26 خرداد 98 12:01
عالی و آموزنده بود 👏👏👏🌷🌷🌷
🥀نوزیتا🥀
پاسخ
ممنون😆
🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
26 خرداد 98 17:19
حکایت خوب و آموزنده ای بود ممنون💜
🥀نوزیتا🥀
پاسخ
سپاسگذارم 
شادی زندگیشادی زندگی
29 خرداد 98 15:39
عالیه